loading...
جنة الحسين
سجاد سحرخوان بازدید : 27 دوشنبه 26 آبان 1393 نظرات (0)

                               وقایع عاشورا


واقعه عاشورا وشهادت سرور وسالار شهیدان اصحاب واهلبیتش همواره برای تمامی قرن ها درس های ایستادگی آزادگی وشجاعت را برای انسان های آزاده جهان داشته است .در این نوشتار سعی داریم به طور مختصر حوادث شب وروز عاشورا را بیان کنیم باشد که آگاهی بخش انسان های آزاده جهان باشد

ماجرای عصر روز تاسوعا

اندکی پس از وقت نماز عصر نهم محرم -عصر روز تاسوعا-، لشکر کوفه به فرمان عمر بن سعد، با خطاب "یا خیل الله"، آماده نبرد با سپاه امام(ع) شد؛ اما با درخواست امام(ع)، عمر بن سعد یک شب به امام(ع) و یارانش فرصت داد تا شب را به نماز و دعا سپری کرده، در ضمن در کار خود بیندیشند. پس جنگ تا روز عاشورا به تعویق افتاد و سپاه کوفه به اردوگاه خود بازگشت.

در همان عصر روز تاسوعا (عصر نهم محرم) امام(ع) با خواهر خود زینب در مورد خوابی که دیده بود صحبت کرد و فرمود: اینک رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من گفت: تو نزد ما خواهی آمد.

شب عاشورا، شب دعا و نماز امام حسين(ع) و يارانش، به درگاه الهی بود. از ضحاك بن عبداللَّه مشرقى نقل شده که: امام(ع) و يارانش، بخشی از شب را به راز و نياز و استغفار به سر آوردند  و در ذکر و عبادت زمزمه هايى [بدون وقفه] مانند زنبور عسل داشتند.»

 وقایع شب عاشورا

سخن امام (ع) در عصر تاسوعا درباره یارانش:
أما بعد فإنّى لا أعلم أصحابا أوفى و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتی  

من يارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خويشاوندانى نيكوكارتر و به حقيقت نزديك‌تر از خويشاوندان خود نمى‌شناسم.

مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه امیر خان بلوکی، تهذیب، قم، ١٣٨٨. ص496-497

در شامگاه روز تاسوعا امام حسين(ع) ياران و خاندان خود را گردآورده خطاب به آن ها فرمودند: من خاندان و یارانی نیکوتر از شما نمی‌شناسم و چون فردا روز نبرد است، از من بر شما ذمتی نیست، -من بيعتم را از شما برداشتم- پس اجازه می‌دهم که در تاریکی شب راه خویش پیش گیرید و برويد.»

پس از پایان سخنان امام(ع)، اصحاب و یاران حضرت(ع) یکی پس از دیگری به پا خاستند و ضمن تأکید بر همراهی و حمایت همه جانبه خویش از امام(ع)، بر وفاداری به بیعت خود پای فشردند و سخنانی را در استواری خود در بیعت خویش بیان داشتند.

 نخست عباس بن على(ع) و سپس، برادران و ديگر جوانان اهل بیت(ع) از ایشان پيروى كرده و از حمایت و همراهی با امام(ع) سخن گفتند....»

سپس امام(ع) رو به فرزندان عقیل کرده خطاب به آنان فرمود: «اى پسران عقيل، كشته شدن مسلم برای شما کافی است، پس شما برويد من اجازه رفتن به شما دادم» ولی آنان گفتند: «...به خدا قسم چنین نمی‌کنیم جان و مال و کسان خویش را فدای شما می‌کنیم و همراه شما می‌جنگیم....»

 پس از سخنان اهل بیت امام(ع)، مسلم بن عوسجه،  و سعید بن عبدالله حنفی،زهیر بن قینو سپس دیگر یاران حضرت(ع) از نبرد و یاری امام(ع) تا سرحد شهادت، سخن گفتند. پس از این سخنان، امام (ع) خطاب به اصحاب خود فرمودند: «به درستی که من فردا کشته خواهم شد و تمامی شما که همراه من هستید نیز کشته خواهید شد.»

اصحاب حضرت(ع) گفتند: خدا را شکر که ما را به یاری تو عزت بخشید و ما را به واسطه شهادت همراه شما شرف بخشید؛ ای پسر دختر رسول خدا(ص) آیا راضی نمی‌شوید که ما نیز با شما در یک درجه از بهشت باشیم.»

از امام سجّاد(ع) روایت شده که پس از سخنرانی امام حسین(ع) و جواب پرشور یاران آن حضرت(ع)، امام(ع) در حقّ آنها دعا کردند.

در این شب، بریر بن خضیر از حضرت(ع) اجازه خواست تا برود و عمر بن سعد را موعظه کند، امام(ع) پذیرفت. آنگاه بریر نزد عمر بن سعد رفت. وقتی بریر نزد امام(ع) بازگشت گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)، عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»

اقدامات نظامی

امام حسین(ع) در این شب، از انجام اقدامات مؤثر نظامی نیز غافل نبودند. نقل شده که در نیمه شب عاشورا، ابا عبدالله الحسین(ع) خود به تنهایی، از خیمه خارج شد تا از بلندی‌ها و پستی‌های اطراف بازدید کرده، تمهیدات لازم را تا پیش از حمله فردا، فراهم آورد.

در این شب، به فرمان امام(ع)، اصحاب و یاران در اطراف اردوگاه حضرت(ع)، گودالى شبيه خندق حفر کردند و به دستور ايشان، پر از هيزم و خار و خاشاک کردند. امام(ع) به یارانش دستور دادند به محض حمله دشمن، آن چوب ها و نی‌ها را آتش بزنند تا در زمان اشتغال به جنگ، آتش مانع حمله دشمن از پشت سر و دست اندازی به حرم اهل بیت(ع) شود. این تدبیر در روز عاشورا برای اصحاب امام(ع) بسیار سودمند بود.

حضرت(ع) همچنین به اصحاب دستور دادند که چادرهایشان را به هم نزدیک و طنابهای خیمه ها را در هم داخل کنند و آنها را چنان نصب كنند که خود در میان چادرها باشند و با دشمن از یک سو رو در رو گردند به طوری که چادرها پشت سر و در راست و چپ شان واقع باشد و جز سمتی که دشمن از آنجا می آید همه طرف بسته باشد.

تأکید مجدد یاران امام(ع) بر عهد و پیمان خود

در نیمه‌های شب عاشورا، ابا عبدالله الحسین(ع)، برای بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف تنها از خیمه خارج شد؛ نافع متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد.

پس از بررسی اطراف خیام امام(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان زینب(س) شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنیدحضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد:

«آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»

امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، اینها را امتحان کرده‌ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»

نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب خود هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی اصحاب امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.

حبیب بن مظاهر، یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند و به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رسیده و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته اند فرو برند.»

 گفتگوی امام حسین(ع) و زینب کبری(س)

در شب عاشورا امام(ع)، در حضور فرزندش، امام سجاد(ع)، خواهرش زینب را به شکیبایی و بردباری دعوت فرمود.

نگارش نامه‌هایی از طرف امام(ع)

امام(ع) نامه‌هایی را که باید به اشخاص یا گروه‌ها بنویسد، در شب عاشورا نوشت و چون در محاصره قرار داشت به افرادی از خانواده‌اش از جمله فاطمه (دخترش) وزینب (خواهرش) و امام سجاد(ع) امانت داد تا بعد از مرگ او و در موقع خود برسانند. از جمله نامه‌ای به اهل کوفه نوشت و در آن، پیمان شکنی و بدبختی‌های آنان را بیان کرد.

وقایع صبح روز عاشورا

صبح عاشورا، امام(ع) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت(ع) صفوف نیروهای خود را كه سى و دو تن پیاده و چهل تن سواره بودندمنظم کرد. ایشان زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را بر –جناح چپ- میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد.

به دستور امام(ع) اصحاب خيمه ها را در پشت سر خود قرار داده، اطراف آن را كه پيش از آن خندق حفر و از هيزم و نی پر نموده بودند آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند.

در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را که بنا بر قول مشهور چهار هزار نفر بودند، معین نمود، پس عمر بن حجاج زبیدی را فرمانده جناح راست و شمر بن ذی الجوشن را فرمانده جناح چپ و عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی را به فرماندهی پیادگان گماشت. عمر بن سعد همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه و عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد و قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده و حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و همدان امارت داد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش گردید.

نقل شده که چون چشم امام(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: «خداوندا تویی تكيه گاهم در هر سختى، و اميدم در هر گرفتارى. و در گرفتاری ها امیدم تنها به توست چه بسیار غم که تاب از دل می برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم هایی که در آن دوستان رهایمان می کنند و دشمن، شماتت مى كند و من از سرِ رغبت به تو، و نه ديگران، شكايتش را نزد تو آورده ام و تو در آن، برايم گشايش قرار داده اى و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولىّ هر نعمت و از آن توست همه خوبی ها و تویی نهايت هر مقصودى.»

از همان صبح یا شاید کمی دیرتر، تنی چند از اصحاب، لابه لای خیمه ها مراقب بودند تا کسی از دشمن نزدیک آنجا نشود و چند نفری از سپاه کوفه همانجا از پای در آمدند.

سخنرانی امام حسین(ع) و یارانش

پیش از آغاز جنگ امام حسین(ع) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از يارانش به سوي لشكر دشمن، پيش آمد بریر بن خضیر جلوي ايشان بود، امام(ع) به او فرمود: «اي بُرَير با اينان، سخن بگو و آنان را نصيحت كن.»  پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت به موعظه آنها پرداخت.

 بریر بن خضیر

امام(ع) رو در روی سپاه دشمن با صدای بلند به طوری که بیشتر مردم حاضر در لشکر عمر بن سعد صدای آن حضرت(ع) را می شنیدند اقدام به موعظه و دعوت به مسیر عدل و انصاف نمود و پس از حمد خدای، نخست خود را معرفی فرمود که فرزند دختر پیامبر(ص) و وصی و پسر عم اوست و حمزه سیدالشهداء و جعفر طیارعموهای ایشان بوده اند؛ سپس به حدیثی از پیامبر(ص) اشاره کرد که فرمود:حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند؟ و اصحاب زنده پیامبر(ص) -جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک- را گواه گرفت.

کلام امام (ع):
فإنّي لا أرى الموت إلاّ شهادة
، و لا الحياة مع الظّالمين إلاّ برما.  

 من مرگ زا جز شهادت، و زندگی در سایه ظالمین را جز مایه ملامت نمی‌بینم.)

تاریخ امام حسین علیه السلام = موسوعة الإمام الحسین علیه السلام، ج۲، ص۴۶۲، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، دفتر انتشارات کمک آموزشی، تهران، ۱۳۷۸.

پس آن حضرت(ع) در ضمن خطابه، رو به فرماندهان سپاه کوفه، شبث بن ربعى، حجار بن ابجر، قيس بن اشعث بن قیس، يزيد بن حارث، نامه نگاریهای ایشان را با همان عبارات، به یاد آنها آورد که البته همگی انکار کردند و سخن از تسلیم به میان آوردند و امام(ع) پاسخ داد: نه، به خدا سوگند که هرگز دست ذلت به سوی ایشان نمی برم.

پس از سخنرانی امام(ع) بر مردم کوفه، زهیر بن قین به سخنرانی ایستاد و خطاب به مردم کوفه از فضایل امام(ع) سخن گفته و به موعظه پرداخت. گرچه از میان سپاهیان، شمر چنان که خود در میانه خطابه امام(ع) تصریح کرد، از این سخنان چیزی نمی فهمید، سخنان زهیر را هم با ناسزاگویی پاسخ داد.

مخالفت امام از پیشگام شدن در آغاز جنگ

سپاه عمر بن سعد آماده نبرد می شد که به فرمان امام(ع) ناحیه پشت اردوگاه افروخته شد. در این حین شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی از سواران، خود را در اطراف خيمه هاى امام حسين(ع) به جولان درآورده از پشت به خیام امام(ع) نزدیک شدند؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله ور آن افتاد شمر به امام(ع) ناسزا گفت.

با آنکه مسلم بن عوسجه به او نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد، اما امام(ع) فرمودند: نمی خواهم آغازگر جنگ باشم.

توبه حر بن یزید ریاحی

صبح عاشورا وقتی امام حسین(ع) بانگ برآورد: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا یاری دهنده ای هست که به یاری من آید، حر بن یزید ریاحی فریاد امام(ع) را شنید و در جانش اثر کرد. و چون تصميم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی ديد سپاه کوفه را ترک کرد و به اردوگاه امام(ع) پیوست. نقل شده که حر از امام(ع) خواست اجازه دهد قبل از همه یاران، به سپاه یزید حمله برد، و امام(ع) او را اجازه داد و حر چنین کرد و به شهادت رسید. در برخی از روایات تاریخی آمده که حر در میانه روز عاشورا به شهادت رسید.

آغاز جنگ از سوی عمر بن سعد

نبرد آن گاه آغاز شد که عمر بن سعد غلامش درید (ذوید) را صدا زد و گفت: «ای درید پرچم را پیش آور» پس درید پرچم را جلوتر آورد. سپس پسر سعد تیری به چله کمان نهاد و آن را پرتاب نمود و گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم.» به دنبال آن، یارانش به یکباره شروع به تیراندازی کردند.

بنابراین در ابتدای جنگ روز عاشورا حملات به صورت گروهی انجام شد و طی اولین حملات عده زیادی از یاران امام کشته شدند. این حمله به حمله اولی معروف است و طبق بعضی روایات تاریخی تا پنجاه نفر از یاران امام طی این حمله به شهادت رسیدند. بعد از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه می رفتند. و در هر صورت اصحاب اجازه نمی دادند از سپاه دشمن کسی به امام(ع) نزدیک شود.

شهادت مسلم بن عوسجه

عمرو بن حجاج با لشكريانش به ميمنه سپاه امام(ع) حمله کرد، ياران آن حضرت(ع) مانع پیش روی آنان شدند. سواران لشكر عمرو بن حجاج که چنین دیدند عقب نشینی کرده به مواضع خود بازگشتند. در زمان بازگشت، ياران امام(ع) آنان را هدف تيرهای خود قرار دادند و گروهى از آنان را کشته یا زخمى كردند.

پس از کشته شدن تنی چند از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن، عمر بن سعد دستور داد تا کسی جهت نبرد تن به تن به میدان نرود.

عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسين(ع) حمله كرد و ساعتى جنگيدند، با مقاومت سپاه امام(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقب نشینی شدند. در این نبرد مسلم بن عوسجه اسدى به شهادت رسید. بنابراین گفته شده نخستین تن از اصحاب امام(ع) که به شهادت رسید، مسلم بن عوسجه بود.

نبرد عبدالله بن عمیر

پس از پایان تیراندازی، یسار - غلام زیاد بن ابیه- و سالم - غلام عبیدالله بن زیاد- پیش آمدند و مبارز طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جای برخاستند تا به میدان بروند، اما امام حسین(ع) به آنها اجازه نفرمود، عبدالله بن عمیر به پا خاست و از حضرت(ع) اجازه خواست، امام(ع) به عبدالله توجهی کرده و اجازه نبرد دادند.

اشتیاق بیشتر شمر برای نبرد

اندکی پس از حمله عمرو بن حجاج، شمر بن ذی الجوشن نیز به همراه میسره سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام(ع) رو به رو شد.

در میان فرماندهان سپاه کوفه، کمتر کسی مانند شمر بن ذی الجوشن به جنگ اشتیاق نشان می داد و حتی از عزم قتل زنان و آتش زدن خیمه امام(ع) در حضور آن حضرت خودداری نکرد.

 هجوم همه جانبه

پیش از ظهر روز عاشورا دشمن هجومی همه جانبه را علیه سپاه امام(ع) آغاز کرد و از هر سو به امام حسين(ع) و يارانش حمله برد، در پی این حمله یاران امام(ع) به شدّت با آنان درگیر شدند. در این حمله سواره نظام سپاه امام(ع) با اينكه اندك بودند و تعدادشان از سی و دو نفر فراتر نمی رفت به قدری از خود رشادت نشان دادند که سپاه عظیم کوفه را به ستوه درآوردند به گونه ای که عزرة بن قیس -فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد- مجبور گردید که از عمر بن سعد کمک بطلبد.

عمر بن سعد، حصین بن تمیم را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد آنان چون به نزدیک سپاه امام(ع) و یارانش رسیدند به تیر باران یاران امام(ع) پرداختند.

یاران امام(ع) در دسته های سه و چهار نفره در میان خیمه ها پخش شده و به دفاع از خیام امام(ع) پرداختند آنان به هر که از سپاه دشمن که به خیمه ها حمله ور می شدند و دست به غارت آن می زدند حمله می بردند و او را به ضرب شمشیر یا تیر به هلاکت می رساندند. ناکامی سپاه عمر بن سعد در یکسره کردن کار امام(ع) و یارانش موجب شد تا پسر سعد دستور تخریب خیمه های امام(ع) را صادر کند پس سپاه کوفه از هر سو به خیام حضرت حمله ور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت خیمه ها خود را به خیام امام حسین(ع) رساند. که زهير بن قين با ده نفر از ياران امام حسين(ع) بر ايشان حمله بردند و آنان را از كنار خيمه ‏ها دور كردند.

جنگ تا زوال خورشید با شدت ادامه یافت. در این مدت بسیاری از یاران امام(ع) به شهادت رسیدند. در این حمله علاوه بر مسلم بن عوسجه، عبدالله بن عمیر کلبی نیز که در جناح چپ لشکر امام(ع)، به دست هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی به شهادت رسید. عمرو بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی،سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ بن مجمع هم در درگیری با دشمن همگی به شهادت رسیدند. تعداد دیگری از یاران امام(ع) که برخی از مورخان شمار آنان را بيش از پنجاه نفر برشمرده اند نیز در این مدت به شهادت رسيدند.[

وقایع ظهر عاشورا

با فرا رسیدن آفتاب روز عاشورا به زمان ظهر و وقت نماز، ابوثمامه، عمرو بن عبدالله صائدی وقت نماز را به امام(ع) یادآوری کرد. امام(ع) سر را بلند کردند و به آسمان نگاهی کردند و با دعا در حق او فرمودند: «از آنها (سپاه کوفه) بخواهید تا برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند.» در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام حصین بن تمیم فریاد برآورد که نماز او (حسین(ع)) پذیرفته نخواهد بود. حبیب از این سخن به خشم آمد و فریاد زد:

 «پنداشته ای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمی شود، ولی از تو الاغ پذیرفته می شود؟» حصین و خویشان و اطرافیانش با شنیدن این سخن به سوی حبیب حمله ور شدند و با حبیب درگیر شدند. تا اینکه حبیب توسط بُدَیل بن صُریم و حصین بن تمیم به شهادت رسید.

نماز ظهر عاشورا


ظهر عاشورا امام حسین(ع) و یارانش جهت اقامه نماز به پا خاستند امام(ع) به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی فرمودند تا در برابر حضرت(ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت(ع) بایستند و از نمازگزاران در برابر حملات احتمالی دشمن، محافظت نمایند. با شروع نماز، سپاه عمر سعد امام حسین(ع) و دیگر نمازگزاران را هدف تیرها و هجمه های خود قرار داد؛ اما زهیر و عبدالله خود را سپر حملات دشمن قرار داده و از رسیدن تیرها به امام و نمازگزاران جلوگیری می کردند.

پس از اتمام نماز، سعید بن عبدالله بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید. بعد از نماز، زهیر بن قین، بریر بن خضیر همدانی، نافع بن هلالی جملی، عابس بن ابی شبیب شاکری، حنظلة بن سعد شبامى و... یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند

وقایع عصر عاشورا

شهادت نزدیکان امام(ع)

پس از شهادت اصحاب امام(ع)، اهل بیت ایشان برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم از امام(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید علی بن حسین(ع) علی اکبر بود.امام(ع) به او اجازه فرمود.

علی اکبر پس از کسب اجازه از امام(ع)، پا به میدان نبرد نهاد و امام(ع) در دعایی، او را از هر حیث، شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) دانست.

بعد از شهادت علی اکبر(ع)، دیگر برادران امام(ع)، پیش از عباس بن علی(ع) به شهادت رسیدند دیگر خاندان بنی هاشم نیز یکی پس از دیگری از جمله فرزندان عقیل بن ابی طالب، عبدالله بن مسلم بن عقیل و همچنین فرزندان جعفر بن ابی طالب، عدی بن عبدالله بن جعفر طیار و نیز فرزندان امام حسن(ع)، قاسم بن حسن(ع) و برادرش ابوبکر و برادران ابوالفضل(ع)، عبدالله، عثمان و جعفر و... نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند.

اما ابوالفضل العباس(ع)، -پرچمدار سپاه و نیز حافظ خیمه ها- که وظیفه آوردن آب نیز به خاطر در محاصره بودن سپاه امام(ع) با او بود؛ برای آوردن آب رفته بود که در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید.» نقل شده است که آخرین یار شهید آن حضرت، سُوَیدبن عمرو خَثْعَمی بود.

عزم امام سجاد(ع) برای رفتن به نبرد

پس از شهادت تمامی یاران و انصار و بنی هاشم، ابا عبدالله(ع) به میدان رفت. مشاهده بی تابی اهل بیت(ع)، امام(ع) را آزرده خاطر ساخته بود، پس نظری به اطراف افکند؛ اما یار و یاوری برای خود ندید. امام به بدن های پاره پاره یارانش که بر خاک تفتیده کربلا افتاده بودند، نگاهی کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فریاد زد: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آيا فریاد رسی هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آيا يارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را يارى دهد؟» جوابی از کوفیان به گوش نرسید.

امام(ع) رو به اجساد مطهر شهدا کردند و فرمودند: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه ای دلیران و ای جنگاوران روزگار زار، چرا شما را ندا می دهم؛ ولی کلامم را نمی شنوید و شما را فرا می خوانم؛ ولی مرا اجابت نمی کنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسولند که بعد از شما یاوری ندارند از خواب برخیزند ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله(ص) دفاع کنید.»

با شنیدن صدای امام(ع) ناله و شیون زنان حرم بلند شد. روایت شده که در این هنگام امام سجّاد(ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بودند با شنیدن صدای پدر بيرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشيرش را حمل كند. امام حسین(ع) متوجه سجاد(ع) شدند و خطاب به ام کلثوم فرمودند: او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(ص) خالی نماند.

آماده شدن امام حسین(ع) برای نبرد

امام(ع) به خیمه آمده و پس از توصیه اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کردند و پیراهنی برایش آوردند حضرت(ع) پیراهن را از چند جا پاره کردند تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباسهایشان پوشیدند. گرچه همین لباس هم غارت شد.

امام(ع) وقتی طفل شیر خوارش را دید که از تشنگی می گرید، او را روی دست گرفته و به نزدیک صحنه نبرد بردند؛ و گفتند: "ای جماعت! اگر به من رحم نمی کنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید. ولی آنها حتی بر طفل شیرخوار نیز رحم نکرده و حرملة بن کاهل اسدی از میان سپاه کوفه تیری بر گلویش زد و آن کودک را در آغوش پدر به شهادت رساند

نبردهای امام(ع) در عصر روز عاشورا


با اینکه امام(ع) که بعد شهادت یاران و نزدیکانش تنها مانده بود، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی نهاد. یک بار که امام(ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر ایشان بستند.[  علی رغم تنهایی امام(ع) و زخم هاى سنگينی که بر سر و بدن، حضرت(ع) وارد شده بود؛ اما امام(ع)، بی مهابا شمشير می زد.

از حُمَيد بن مسلم نقل شده که می گفت: «به خدا قسم هرگز مغلوب و شكست خورده اى را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند، امّا اين چنین استوار و پردل و جسور مانده باشد. پيادگان، از هر سو بر او يورش می بردند و او هم بر آنان، يورش می برد، پس آنان از راست و چپش مي گريختند، چنانچه گله گوسفند از برابر گرگى فرار كنند.»

سید بن طاوس نیز نقل کرده که «چون امام(ع) بر صفوف دشمنان حمله می برد سی هزار نیروی دشمن به یکباره عقب می نشستند و همانند ملخ پراکنده می شدند.

بعد از مدتی مبارزه، حضرت(ع) به سوی حرم آمدند و زنان حرم را به صبر دعوت فرمودند. سپس امام(ع) با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند. آنگاه بر بالین امام سجّاد(ع) حاضر شدند.

هنگامی که امام(ع) مشغول وداع با اهل حرم بودند به دستور عمر بن سعد، سپاه کوفه به خیام حضرت(ع) حمله ور شدند و او را هدف تیرهای خود قرار دادند. به گونه ای که برخی تیرها از میان طناب چادرها و خیمه ها گذشت و موجبات وحشت اهل حرم را فراهم آورد.


شهادت امام(ع)


امام(ع) در روز عاشورا موضعی را برای خود معین کرده بود ایشان از آن موضع به دشمن حمله می برد و پس از حمله به همان موضع باز می گشت و با صدای بلند [که همه اهل حرم بشنوند] می فرمود: «لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.» پس از چند بار حمله به دشمن و بازگشت به موضع خود، شمر بن ذی الجوشن، با تنى چند از سپاه كوفه، به خیام حضرت(ع) حمله ور شد و ميان او و خيمه هايش، جدایی انداخت. امام(ع) چون چنین دید فریاد زد: «وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسيد لااقل در دنیایتان آزاده باشید.»

پیادگان تحت امر شمر، امام(ع) را احاطه کردند ولی همچنان پیش نمی آمدند و شمر ناچار آنها را تشویق می کرد شمر بن ذى الجوشن به تيراندازان دستور داد او را تيرباران كنند، پس تیرها از هر سو بر امام(ع) باریدن گرفت و از فراوانىِ تيرها، بدن حضرت(ع) پر از تیر شده بود.

 پس امام(ع)، عقب كشيد و آنان در برابرش صف بستند.

نقل شده نخستین ضربت را، مردی از قبیله کنده، بر سر امام (ع) فرود آورد.[  بنا بر نقل برخی منابع، جراحات وارده و خستگی ناشی از جنگ، امام(ع) را به شدت كم توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند در این هنگام، سنگی به پیشانی حضرت(ع) اصابت کرد و خون از پيشانى اش جاری گشت همین که امام(ع) خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند تیر سه شعبه و مسمومی به سوی ایشان پرتاب شد و بر قلبش نشست.

بنا بر نقل برخی از منابع، مردى به نام مالك بن نُسَير، با شمشير، چنان ضربتی بر سرِ حضرت(ع) زد كه بند کلاه خود امام(ع) پاره شد. و مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام(ع) زد و سنان بن انس هم تیری به گلوی حضرت(ع) زد سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه اش بر پهلوی حضرت(ع) زد که ایشان با گونه راست از اسب به زمین افتاد.

هنگامی که سپاه کوفه امام(ع) را محاصره کرده بود و امام حسین(ع) واپسین لحظات حیات شریف خود را سپری می کرد. یکی از کودکان حرم به نام عبدالله بن حسن(ع) با مشاهده این واقعه، با وجود ممانعت زینب کبری(س)، خیمه گاه را ترک کرده شتابان به سوی امام(ع) حرکت کرد. وقتی بحر(ابجر) بن کعب- و به نقلی حرملة بن کاهل اسدی- با شمشیر به سوی امام حسین(ع) حمله ور شد. كودك دست خويش را سپر كرد که ضربت شمشير دست او را قطع کرد.

شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر بن سعد كه ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد و قشعم بن عمرو بن يزيد هردوان جعفى و صالح بن وهب يزنى و سنان بن انس نخعى و خولى بن يزيد اصبحى از جمله آنان بودند به سوى حضرت(ع) آمدند. شمر آنان را به حمله و تمام کردن کار امام(ع) تشویق می کرد. اما کسی نمی پذیرفت پس شمر به خولی بن یزید دستور داد تا سر حضرت(ع) را جدا كند. خولی اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ ولی وقتی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست کاری از پیش ببرد. پس شمر و به نقلی سنان بن انس از اسب پياده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[  بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود. پس از شهادت امام(ع)، دشمن جامه و لوازم امام(ع) را غارت و او را برهنه رها کردند.

تاختن اسب بر پیکر امام(ع) و دیگر شهدا

به دستور عمر بن سعد برای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه از جمله اسحاق بن حویه و اخنس بن مرثد، با اسبان خويش بدن شريف امام حسين(ع) را لگدكوب كردند.

جداکردن سر امام(ع) و دیگر شهدا

عمر بن سعد در همان روز سر مقدس امام حسين(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حميد بن مسلم ازدى به سوى عبيداللَّه بن زياد فرستاد. او همچنین دستور داد سرهاى مقدس ياران و جوانان بنى هاشم را نیز از بدن جدا كنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج همراه کرده آنان را روانه كوفه كرد.

پی نوشتها :

محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری

علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،

احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف،

احمد دینوری، الاخبار الطوال،

ابن اعثم الکوفی، الفتوح،

و شیخ مفید؛ الارشاد،

 الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج1،

ابوعلی مسکویه، تجارب الامم 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 828